سفر به جنوب3
صبح روزهای ششم و هفتم به خرید گذشت
بعد از ظهر روز ششم قصد کردیم بریم کنار ساحل اما امان از شلوغی
فقط ۲ ساعت طول کشید تا به حاشیه ساحلی شهر برسیم
جای پارک کیمیا بود!
کنار ساحل شنی شهر نتونستیم جا گیر بیاریم،رفتیم اون جاهایی که موج شکن بود نشستیم.
پارسا رو اول با کالسکه گردوندیم،ازش خسته شد پاشد توش وایستاد کمی هم ایستاده گشت زد از این حالت هم خسته شد دیگه می خواست بیاد بیرون خودش کالسکه رو هُل بده!که امکانش نبود.بغلش کردیم گردوندیمش،خلاصه خسته شد و توی کالسکه خوابش برد.
خونه دختر عمه عزیزم که ما اونجا ساکن بودیم
روز هشتم
بعد از ظهر رفتیم به طرف میناب از شهر میناب رد شدیم تا برسیم به روستای کوهستک بعد روستا از جاده اصلی خارج شدیم تا رسیدیم به ساحل کنارک
ساحلی بکر و زیبا
اما اون روز بعد از ظهر هوا ابری شد باد هم می اومد،کلا هوا خنک تر شد،اما کنار ساحل کمی سرد بود.
پارسا خیلی دوست داشت دوباره بره آب بازی اما نمی شد.
ساحل کنارک
روز نهم
بارون میامد،صبحش بارونش بهاری بود اما بعد از ظهر بارون شدیدتر شد.
قصد کردیم واسه بعد از ظهر بریم دریا
با وجود اینکه بارون میامد راه افتادیم
جایی که ما ساکن بودیم از نظر ارتفاع از سطح دریا بالاتر از قسمت های مرکزی شهر بود به قسمت های پایین تر که نزدیک شدیم دیدیم همه جا رو آب گرفته!
بارون شدید شده بود حرکت هم کند،بعد از یک ساعت ماشین سواری توی خیابون های آب گرفته
برگشتیم خونه دیگه
روز دهم که میشد ۷ فروردین ۱۳۹۳
دیگه قصد شهر و ذیار خودمون رو کردیم
از همون مسیر رفت برگشتیم
اون روز هوا و مناظر کم نظیر بود
شهر خاوران
و این بود اولین سفر طولانی پارسا
در کل پسرم در این سفر پسر خوبی بود،بجز مواقعی که از طولانی شدن مسیر کلافه میشد،که در اون مواقع هم میدادیمش به ماشین بغلی(مامنم اینا)
اما زود پسش میدادن!