تولد 5 ماهگی پارسا جون
پسر عزیزم پنج ماهه شد , پارسا دراین مدت خیلی تغییر کرده,تغییراتش لحظه به لحظه احساس می شد
روز تولد تو
روز نگاه باران
بر شوره زار تشنه
بر این دل بیابان
روز تولد تو
گویی پر از خیال است
یاس و کبوتر و باد
در حیرت تو خواب است .
عزیزم تولدت مبارک
دیشب پارسا برای اولین بار به یک میهمانی شلوغ رفت, اکثر میهمانها برای اولین بار میدیدنش همه دوست داشتن بغلش کنن , سرو صدا هم زیاد بود پارسا هم که به هیچ کدوم از این چیزا عادت نداشت نمی تونست بخوابه و کلافه بود شیر هم نمی خورد,یه بار هم واسه اینکه شیر بخوره سوار ماشینش کردیم یه دوری زدیم تا شیر بخوره.
شیر خورد اما موندن ما دیگه فایده نداشت چون خوابش می آمد.