پارساپارسا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره
پرهامپرهام، تا این لحظه: 8 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره

کودکانه های پارسا

نوروز ۹۵ تبریز

1395/1/15 9:48
نویسنده : مامان مریم
356 بازدید
اشتراک گذاری

بعد از کلی بریم نریم بالا خره رفتیم خدا رو شکر خوش گذشت،کمی سخت بود اما بهتر از اون چیزی بود که فکر می کردم و همه رو هم مدیون همراهی و هم کاری خانواده ام  و بابا مجتبی عزیز هستم ممنونم

 پارسا دو روز زودتر از من و بابا مجتبی همراه مامان جون و بابا جونش رفت تهران پیش خاله لیا و خاله سها

خاله مینو و خانواده هم همراهشون بودن

روز ۲۸ اسفند هم من و بابا مجتبی با پرهام گلی به سمت تهران حرکت کردیم

صبح روز ۲۹ ام  رفتیم پارک آب و آتش

خاله مینو و خانواده از ما جدا شدن و رفتن به طرف اردبیل تا در تبریز دوباره هم دیگ رو ببینیم

 

 

 

 

 

 

 

 

روز یکم فروردین ۱۳۹۵

خاله لیا یه هفت سین ساده و قشنگ برامون تدارک دیده بود

 

 

 

 

 

ظهر روز یکم مهمان عمو و زن عمو و پرنیان عزیز بودیم

روز دوم فروردین پارسا با مامان جون و بابا جونش رفتن باغ وحش 

 

 

 

 

 

روز سوم به سمت تبریز حرکت کردیم مامان جون بابا جون به همراه خاله ها زودتر از ما راه افتادن ما 

ظهر راه افتادیم شب ساعت ۸ رسیدیم تبریز

گشت و گذار در تبریز رو از بازار تبریز شروع کردیم روز چهارم فروردین رفتیم بازار تبریز ولی چون بازار تبریز نیمه باز بود خیلی وقتمون تلف شد

 

 

 

عصرش رفتیم لاله پارک تبریز چیز جدیدی نبود

 

 

 

روز پنجم صبح در ائل گلی

 

 

پارسا اصلا حاضر نبود پیاده جایی بره می گفت بغلم کنید یا کالسکه بیارید من سوار شم از این که کالسکه رو هم با داداشش شریکی باید بود استفاده کنه ناراحت بود می گفت داداشو بردارید من بشینم،اما در نهایت شریک شدن با داداشش رو به پیاده روی ترجیح میداد

این قسمت های پارک هم که نمی شد با کالسکه رفت

 

 

 

 

روز ششم جمعه بود رفتیم کندوان

کندوان با بچه کوچیک خیلی سخت بود در واقع اصلا به درد ما که بچه کوچولو داشتیم نمی خرد اما زیبا بود

 

 

 

روز هفتم فروردین بعد ظهر پارسا با مامان جون بابا جون و خاله ها رفتن جلفا ما با پرهام موندیم تبریز

این هم پارسا گلی کنار رود ارس مرز ایران اون طرف پل خارجه ست خندونک

 

 

روز هشتم برگشتیم تهران هوا بارونی بود کرج هم ترافیک بود خیلی دیر رسیدیم،در مسیر بازگشت پارسا هم سفر مامان جون بابا جون و خاله لیا بود خاله سها هم هم سفر ما بود

تهران یه روز موندیم صبحش رفتیم تجریش عصرشم پل طبیعت

 

روز دهم هم برگشتیم شیراز شهر زیبای خودمون در کل هیچ جا شیراز نمی شه

از همه هم سفرای گلم (پدر و مادرم و خواهرای خوبم) ممنونم که اینقدر با ما همراه بودن و ما رو تحمل کردن دوستتون دارم 

مجتبی عزیزم از شما هم سپاس گذارم عاشقانه دوستت دارم

 

پسندها (3)

نظرات (0)