چهارده ماهگی
خیلی وقت بود به وبلاگمون سر نزده بودم ،ماه پانزدهم هم داره تمام میشه
گل پسرم این روزا خیلی خوب راه میره گاهی اوقات سرعتشو زیاد میکنه میخواد بدوه
دوس داره بپر بپر کنه اما نمی تونه
اگه سر حال باشه خیلی خوبه اما اگه رو دور نباشه بخاطر هر چیز کوچیکی چنان گریه ای میکنه که به خودم شک می کنم
متاسفانه عادت شصت خوریش برگشته
می ریم پارک میره کنار خانواده هایی که بچه دارن میاسته اول خوب تماشاشون میکنه بعدم دنبال بچه ها را میافته تا باهاشون بازی کنه، اگه بچه ها کوچولو باشن و دستش به صورتشون برسه لپ و بینیشون رو میگیره میکشه بعدم بغلشون میکنه اونا هم میترسن،اغلب فرار میکنن به نظرم می خواد مثه عروسک باهاشون بازی کنه
کلمه هایی رو که واضح میگه:
داغ
اوندا (اونجا)
ایندا (اینجا)
دَدَ (بیرون از خونه)
ماه
رفت
نی نی
ده (بده)
اون با (بالا)
از کارها جدیدی خیلی دوس داره انجام بده بستن دره میره داخل اتاق درو میبنده
دیگه اینکه یه دسته کلید بگیره دستش یکشو انتخاب کنه بره درا رو قفل کنه اما چون قدش به قفل در نمی رسه واسه خودش یه حفره ای، شیاری ،جداری پیدا میکنه کلیدشو توش می چرخونه
تلفن رو برعکس میگره میگه الو بعدم یه چیزایی میگه ما نمیفهمیم
برس رو هم برعکس میگره سرشو شونه میکنه
می خوایم بریم بیرون لباس میکنیم تنش میره جلو آینه خودشو نگاه میکنه