پارساپارسا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره
پرهامپرهام، تا این لحظه: 8 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره

کودکانه های پارسا

۱۶ ماهگی گل پسرم

۲۲ آبان ۱۳۹۳        نیمه دوم ۱۵ ماهگی و نیمه اول ۱۶ ماهگی به مریضی گذشت نشد بیام از گل پسرم که مثل طوطی شده بنویسم مثل طوطی کارها و حرفهامونو تکرار میکنه با همه نماز میخونه،گوشیه تلفن رو بر میداره مثل باباش میگه «بله» خیلی تلاش میکنه تا خودش غذا بخوره موقع غذا خوردن کلی ریخت و پاش می کنه اگه دوتا قاشق نباشه کارمون نمیشه چون قاشقو از من میگیره که خودش بخوره شعر تاب تاب عباسی خیلی دوس داره میره تویه نَنیش میشینه با آهنگ میگه «تاب تاب» یعنی تابم بده و بخون برام خودکار یا مداد دست میگیره می گه «تش تش گدو» همون چشم چشم دو ابرو... منظورشه همزمان خط خطی هم میکنه دیروز یه شعر ...
22 آبان 1393

سفر به سمنان

این سفرمون کمی متفاوت بود چون بابا مجتبی عزیز همراه ما نبود و اینکه خاله لیا امسال ارشد دانشگاه سمنان قبول شد،ما هم از فرصت استفاده کردیم تا بریم استان سمنان رو ببینیم سفر خوبی بود،منو پارسا ۹۳/۷/۵ هوایی رفتیم تهران تا به هم سفرامون (مامانم ،بابام و لیا) برسیم از اونجا با ماشین از جاده فیروزکوه رفتیم سمنان تا خاله لیا بره و خوابگاه وسایلش رو بزاره شب رو سمنان موندیم فرداش کمی سمنان رو گشتیم بازار سنتیشو دیدیم و شیرمال مخصوص خوشمزشو خریدیم خوردیم نزدیک ظهر رفتیم دامغان،دامغان شهری کوچک ولی تاریخی بود همون بعد از ظهر رفتیم تفریح گاه چشمه علی ۲۵ کیلومتری دامغان بسیار زیبا بود       صبح روز بعد صبحانه ر...
12 مهر 1393

چهارده ماهگی

خیلی وقت بود به وبلاگمون سر نزده بودم ،ماه پانزدهم هم داره تمام میشه گل پسرم این روزا خیلی خوب راه میره گاهی اوقات سرعتشو زیاد میکنه میخواد بدوه دوس داره بپر بپر کنه اما نمی تونه اگه سر حال باشه خیلی خوبه اما اگه رو دور نباشه بخاطر هر چیز کوچیکی چنان گریه ای میکنه که به خودم شک می کنم متاسفانه عادت شصت خوریش برگشته می ریم پارک میره کنار خانواده هایی که بچه دارن میاسته اول خوب تماشاشون میکنه بعدم دنبال بچه ها را میافته تا باهاشون بازی کنه، اگه بچه ها کوچولو باشن و دستش به صورتشون برسه لپ و بینیشون رو میگیره میکشه بعدم بغلشون میکنه اونا هم میترسن،اغلب فرار میکنن به نظرم می خواد مثه عروسک باهاشون بازی کنه کلمه هایی رو که و...
15 شهريور 1393

اولین گامها

ده روزی میشه که پارسا گلی بی تکیه گاه دو سه متری رو آهسته ،با احتیاط و البته دقت فراوان راه میره اگه دقیق بخوام تاریخشو ثبت کنم از 7 مرداد 93 بود میریم پارک دیگه کفش میپوشه،از کالسکه پایین میاد تا خودش کالسکه رو حل بده چون هنوز هوا خیلی گرمه شبا میریم پارک تا پارسا کمی بازی کنه به همین دلیل عکس خوبی از پارک نداریم سرسره بازی هم میریم خیلی دوس داره                   ...
18 مرداد 1393

دغدغه جدید ما

ترک عادت واسه همه کار سختیه وقتی نی نی باشی به مامان و باباتم سخت میگذره ما 13 تیر تصمیم گرفتیم تا آقا پارسا عادت مکیدن انگشت شصت رو ترک کنه سخت بود اما شد،چند روز اول خیلی خیلی بد اخلاق بود اما کم کم بهتر شد اما دیگه از بغلم پایین نمی امد خیلی هم بد خواب میشد خلاصه که یک ماهی میشه که گرفتار ترک عادتیم یه کلمه جدیدم یاد گرفته «رفت» هر چیزی که بیافته و از نظر دور شه میگه رفت   روشن و خاموش کردن لامپ رو هم یاد گرفته و خوشحاله   وقتی روشن میکنه میگه اِ اِ اِ . . . آب بازی در بالکن خونه مادر بزرگ            ...
24 تير 1393