سفر به سمنان
این سفرمون کمی متفاوت بود چون بابا مجتبی عزیز همراه ما نبود و اینکه خاله لیا امسال ارشد دانشگاه سمنان قبول شد،ما هم از فرصت استفاده کردیم تا بریم استان سمنان رو ببینیم سفر خوبی بود،منو پارسا ۹۳/۷/۵ هوایی رفتیم تهران تا به هم سفرامون (مامانم ،بابام و لیا) برسیم از اونجا با ماشین از جاده فیروزکوه رفتیم سمنان تا خاله لیا بره و خوابگاه وسایلش رو بزاره شب رو سمنان موندیم فرداش کمی سمنان رو گشتیم بازار سنتیشو دیدیم و شیرمال مخصوص خوشمزشو خریدیم خوردیم نزدیک ظهر رفتیم دامغان،دامغان شهری کوچک ولی تاریخی بود همون بعد از ظهر رفتیم تفریح گاه چشمه علی ۲۵ کیلومتری دامغان بسیار زیبا بود صبح روز بعد صبحانه ر...
نویسنده :
مامان مریم
12:09
چهارده ماهگی
خیلی وقت بود به وبلاگمون سر نزده بودم ،ماه پانزدهم هم داره تمام میشه گل پسرم این روزا خیلی خوب راه میره گاهی اوقات سرعتشو زیاد میکنه میخواد بدوه دوس داره بپر بپر کنه اما نمی تونه اگه سر حال باشه خیلی خوبه اما اگه رو دور نباشه بخاطر هر چیز کوچیکی چنان گریه ای میکنه که به خودم شک می کنم متاسفانه عادت شصت خوریش برگشته می ریم پارک میره کنار خانواده هایی که بچه دارن میاسته اول خوب تماشاشون میکنه بعدم دنبال بچه ها را میافته تا باهاشون بازی کنه، اگه بچه ها کوچولو باشن و دستش به صورتشون برسه لپ و بینیشون رو میگیره میکشه بعدم بغلشون میکنه اونا هم میترسن،اغلب فرار میکنن به نظرم می خواد مثه عروسک باهاشون بازی کنه کلمه هایی رو که و...
اولین گامها
ده روزی میشه که پارسا گلی بی تکیه گاه دو سه متری رو آهسته ،با احتیاط و البته دقت فراوان راه میره اگه دقیق بخوام تاریخشو ثبت کنم از 7 مرداد 93 بود میریم پارک دیگه کفش میپوشه،از کالسکه پایین میاد تا خودش کالسکه رو حل بده چون هنوز هوا خیلی گرمه شبا میریم پارک تا پارسا کمی بازی کنه به همین دلیل عکس خوبی از پارک نداریم سرسره بازی هم میریم خیلی دوس داره ...
نویسنده :
مامان مریم
14:00
دغدغه جدید ما
ترک عادت واسه همه کار سختیه وقتی نی نی باشی به مامان و باباتم سخت میگذره ما 13 تیر تصمیم گرفتیم تا آقا پارسا عادت مکیدن انگشت شصت رو ترک کنه سخت بود اما شد،چند روز اول خیلی خیلی بد اخلاق بود اما کم کم بهتر شد اما دیگه از بغلم پایین نمی امد خیلی هم بد خواب میشد خلاصه که یک ماهی میشه که گرفتار ترک عادتیم یه کلمه جدیدم یاد گرفته «رفت» هر چیزی که بیافته و از نظر دور شه میگه رفت روشن و خاموش کردن لامپ رو هم یاد گرفته و خوشحاله وقتی روشن میکنه میگه اِ اِ اِ . . . آب بازی در بالکن خونه مادر بزرگ ...
نویسنده :
مامان مریم
9:06
جان شیرینم تولدت مبارک
جمعه ۶ تیر ۱۳۹۳ جشن تولد ۱ سالگی پارسا یک مهمانی ساده و جمع و جور بود. مهمونامون ۱۲ نفر بودن،خانواده خودم ، خانواده بابا مجتبی ،خاله فرشته و علی آقا ،کیمیا و مامانش. مهمانی آرام و خوش مزه و شاد برگزار شد. پارسا و هدیه هاش این لباسو مامانم برای پارسا دوخته،اما پسرم کلا پیرهن مردونه دوس نداره . . . از ادامه مهمونیمون(بخش شام) عکسی در دست نیست ...
آخرین روزهای ۱۱ ماهگی
یک هفته دیگه پارسای عزیزم ۱ ساله میشه این روزا در تلاشه تا بدون گرفتن جایی رویه پاهاش بایسته،گاهی میاسته حتی یه قدم کوچولو هم برمیداره اما زود تعادلش بهم میخوره. کنجکاوی و بررسی دست ودهن زدن به همه چیز همچنان به راهه،بخاطر کاز زدن به چیزای سفت تاج دندوناش رفته،فقط خدا خودش این دندونارو تا ۷ سال دیگه حفظ کنه دالی بازی که میکنه میگه ایی چندتا کتاب با ورقهای ضخیم مقوایی داره که براش می خونم، جدیداً خیلی توجه میکنه،کتاباشو که میبینه به سمتم میگیره میگه « اِ » منم کلی ذوق زده میشم و براش میخونم مامانم برای پارسا از تهران کتابای جدید با صفحه های مقوایی خریده بازی که خ...
نویسنده :
مامان مریم
12:54
سفر به بوانات
صبح روز ۱۴ خرداد ۹۳ خانواده سه نفره ما به همراه عمه فرحناز راهی شهرستان بوانات شدن دو شب و سه روز در سفر بودیم روز اول در راه بوانات پرنیان خانم (دختر عمو پارسا) به همراه مامان،بابا، مامان جون زهره و سروش عزیز از کرمان به بوانات آمدن روز دوم دامنه کوه اطراف شهر پارسا و دایی بابا مجتبی پرنیان روز سوم در راه باز گشت، پارسا و عمه پارسا و سروش ناهار رو تویه باغ نزدیک شهر خوردیم بابا و مامان جون برای پارسا نَنی درست کردن بابا، عمه، پارس...
پایان ده ماهگی
امروز که دارم این مطلب رو می نویسم پارسای عزیزم ۱۱ ماه و ۲ روز سن داره نه ماهگی و ده ماهگی سخت ترین ماهای ما و پارسا بود شبها با گریه بیدار میشد دو سه ساعتی بی تابی می کرد بعدم با گریه می خوابید خورد و خوراکش خیلی کم شده بود و بسیار بهانه می گرفت و گریه می کرد وزنش اضافه نشد و کلی ما رو نگران کرد همشم بخاطر دندوناش بود ,چهار تا از دندوناش با فاصله خیلی کم از هم در آمدن اول دوتای بالایی بعدم دوتای پایین حالا دیگه ۸ تا دندون داره کلی ما رو گاز گازی می کنه با دندوناش همه کارم می کنه با سرعت نور در همه چیز رو باز می کنه ...